باشه...اینم فقط به خاطر تو!  + یه آدمک سبز(به قول خودت)!!!!!

هر وقت میام اینترنت وبلاگمو میبینم! میگم شاید معجزه ای چیزی شده باشد و وبلاگم یه مطلب جدید داشته باشه! یا حداقل یه نظر جدید ولی هیچ اتفاقی در جهت خوشحال شدن من رخ نمی ده!

یه سوال : به نظرتون یه آدم چند تا سنگو با هم میتونه برداره؟! یا اصلا قیافه کسی که چند تا سنگ ۵۰ کیلویی رو با هم بغل کرده چه شکلیه؟! ...آهان ...الان قشنگ میتونی قیافه منو تصور کنی!!!

چند روزه انقدر اوضاع زندگی و درسو... اینا به هم خورده که دلم میخواد یه روز از خواب بلند شم و ببینم همه چی حل شده و همه چی مرتبه...

سه هفته اس که کلاس پژوهش با یه برنامه ای چیزی تداخل داره و نمیتونم برم سر کلاس... هر دفعه هم که استادشو بیرون میبینیم(من و دوستم!) میگیم ما این هفته نشد بیایم ببخشید گفتین چی کار باید بکنیم؟! تا الان فکر کنم دیگه هیچ شکی در مورد دیوانگی من و دوستم ندارد!

پژوهش و کار فرهنگی و کتاب درسی و غیر درسی خواندن و سنتور و در عین حال داشتن تمام تفریحات سالم! خدایی فقط در صورتی میشه واسه همشون برنامه ریزی کرد که شبانه روز ۴۸ ساعت باشه!

جالب تر اینجاست که تو این اوضاع دلت میخواد عوض شی...آدم شی...بعد احتیاج به کلی وقت واسه فکر کردن داشته باشی!

ولی....خدا بزرگه!