بسم الله الرحمن الرحیم

دهه چهارم زندگی رو آغاز می کنیم...

اینکه شروع دهه چهارم زندگی با تولد سروین و اومدن این هدیه قشنگ خدا به زندگیمون همراهه رو به فال نیک می گیرم... اینکه قراره دوباره باهاش بچگی رو تمرین کنیم و ساده بگیریم و ساده بخندیم و ساده کیف کنیم... خودمون باشیم و از زندگیمون لذت ببریم و در گیر و دار دنیا و آدماش نباشیم... راحت ببخشیم... راحت بگذریم و راحت شاد بشیم... 

خوشحالم و خدا رو شکر میکنم برای عزیزانی که دارم... برای احسان که بهترین دوسته... که همدم روزهای خستگیه... وقتی تو بالا و پایین های زندگی دستمون از هم جدا میشه دفعه بعد محکمتر میگیریم دست همو... و این یعنی بهترین همراه...

برای مامان و بابا... که جاشون تو قلبم جوری کنده شده که با هیچ چیزی و هیچ کسی پر نمیشه... که داشتنشون با تمام تفاوت ها و تفاهم ها... بدون شک بزرگترین نعمت خداست...

برای مریم که فقط خدا میدونه چقدر عزیزه برام.... که فقط خدا میدونه روزی چند بار براش  آیت الکرسی و و ان یکاد میخونم...

و برای دوستایی که کنارشون بودن سرعت زمان رو عوض میکنه...که آدم یاد میگیره ازشون و فکر میکنه باهاشون ... گریه میکنه و میخنده و درد دل میکنه...خوشحالم که مثل آدمهای معمول جامعه نیستن... که ارزشها و دغدغه هاشون متفاوته... که این تفاوت کنارشون بودن رو چند برابر لذت بخش تر میکنه

زندگی خیلی لذت بخشه اگر بلد باشی لذت بردن رو... اگر خودت باشی با قوانین و چارچوب های خودت و بدون نگرانی و ترس و رودربایستی با این قوانین زندگی کنی...این معنی اش این نیس که کسی رو ناراحت کنی یا بی احترامی کنی.... اما زیادی به فکر خوشحالی دیگران بودن... حد و حدود و قوانین و چارچوب نداشتن... یا بهتر بگم... احترام نذاشتن به خود... قطعا چیز بدیه و اشکال نداره آدمهای اطرافمون... یا بهتر بگم... آدم های پر توقع اطرافمون کمی از عدم برآورده شدن زیاده خواهی شون ناراحت بشن...

چون بالاخره اونا هم عادت میکنن و یاد میگیرن حدود کجاس... و تو هم از زندگیت لذت میبری...

اینها نتیجه ایست که تازگیها بهش رسیدم.... با تقلب از آدمهای خوشحال و خوشبخت روزگار :)