نه اینکه فکر کنی نخوام...نه...اتفاقا تمام تلاشمو برای عوض کردن این حال مزخرف می کنم...! 

همه ی نیروهای درونیمو جمع می کنم تا خوب و شاد و سرحال به نظر بیام... 

دیدن دوستامو بهونه می کنم واسه فراموش کردن...اما... 

تحمل کردن محیط داروخونه وقتی ۴ تا پسر جوون که هیچ رقمه نمی تونم باهاشون ارتباط عاطفی! برقرار کنم مدام دور من میپلکن ( یعنی دارن کارشونو میکنن بدبختا!!) واقعا سخته!  

کاش گوشهام در و دروازه بود...کاش همه چی فیلم بود و آخرش میگفتی کات و همه بلند میشدن و میخندیدن...کاش به ما صبری می دادی که انقدر در مقابل کارهای حکیمانه ات نگیم چرا؟! 

انقدر دلم برای کوه تنگ شده که اگر کسی تو خیابون پیشنهاد رفتنشو بهم بده میرم!! البته نه دیگه به این شوری!! 

چقدر این نوشته ام بی سر و ته بود!

گل من گریه نکن... 

که در این شب زدگی بیشترم میسوزی... 

من چو مرغ قفسم.. 

تو در این کنج قفس بال و پرم میسوزی... 

گل من گریه نکن... 

دل به امید ببند...  

نا امیدی کفر است...

ای خدایی که گره ی ناگواریهای عالم به او گشایش می یابد.

ای خدایی که سختیهای جهان به او آسان میگردد.

ای آنکه برون شدن از غم و اندوه به حقیقت شادی و خرمی از او درخواست می شود...

مشکلات عالم پیش قدرتت رام گردند و اسباب وجود هر چیز به لطف و کرمت نظام یافته است

قضا به قدرت تو جاری و هر چیز عالم به اراده ی تو امضا می گردد

پس هر چه خواهی به مجرد خواست بدون فرمانت اطاعت کند و هر چه بخواهی به صرف اراده بدون نهیت منزجر گردد

تو را در مهمات عالم میخوانند و به درگاه تو در پریشانیها تضرع و زاری میکنند

هیچ درد و رنج و پریشان حالی دفع نشود مگر آنکه تو مندفع گردانی و تو برطرف سازی...

ای خدا گران حوادثی به من رسیده که مرا در هم شکسته و پریشان حال ساخته

و مشکلاتی بر من وارد شده که مرا به رنج و غم افکنده

به قدرت تو آن امور بر من وارد آمده و به اقتدار تو بر من رو آورده،

پس غمی که تو آوردی کس دیگر نتواند برد و دری که بربندی، دیگری نتواند گشود و اگر گشایی نتواند بست...

آنچه را تو مشکل کنی کسی آسان نتواند ساخت و آنکه را تو خوار سازی کسی یاری نتواند کرد

پس درود فرست بر پیامبر و آلش و بر من به فضل و احسانت، در وسعت و آسایش بگشا و به قدرتت در قلبم لشکر هم و غم را در هم شکن و به

من در آنچه شکایت از آن دارم حسن ظن و خوشبینی عطا فرما

و شیرینی صُنعت را در آنچه درخواست می کنم به من بچشان و از جانب خود به من رحمت و گشایش و خوشگواری عنایت فرما و برای من از

لطف خود از هر جا راه خروجی الهام فرما

و مرا از کار ملازمت وظایف بندگیت و به جای آوردن سنن و احکامت به هیچ کار مشغول مگردان

ای خدا...

از حوادثی که به من رسیده سینه ام تنگ و دلم پر از هم گردیده و تو بر دفع آنچه بدان مبتلا و به آن گرفتارم توانایی

پس تو آن را به کرمت برطرف گردان و هر چند من مستوجب این لطف تو نباشم ...

ای صاحب عرش بزرگ ای مهربانترین مهربانان...

از صحیفه  ی سجادیه...


 

و الله خیر حافظا و هو الارحم الراحمین... 

حسبی الله و نعم الوکیل...