وقتی زندگیت شده یه زندون         وقتی دلگیری از این و از اون 

وقتی روزگار ناروزگاره                   وقتی روبروت تنها دیواره

وقتی تنهاییت قد یه دنیاست        وقتی خوشبختی برات یه رویاست

وقتی بودنت درد و تکراره               از در و دیوار برات میباره              

تو تنها نیستی یکی باهاته           یکی که برق توی چشاته

نمیشه عقربه هارو به عقب برگردوند              نمیشه که قصه ی زندگی رو از سر خوند

زندگی درست مثل یه جاده ی یکطرفه است    یوهو میبینی نداری دیگه راه پیش و پس

چشماتو نبند روی زندگی           آخرش باید حرفاتو بگی

نذار روزگار برنده باشه                نذار که سفره ات شرمنده باشه

نمیشه برگشت به اول راه           دنیا رنگیه نه سفید و سیاه

وقتی که زخماتو میشماری        وقتی به هیچ کس امید نداری

یکی باتوئه تو تنها نیستی          تنها آدم تو دنیا نیستی! 

وقتی این آهنگو اولین بار با صدای نخراشیده ی خواننده اش! شنیدم...خوشم نیومد...یعنی اصلا گوش ندادم چی داره میگه...اتفاقی یه بار تا آخر گوش کردم و دیدم که...زیباست!


 گاهی لازمه کسی٬ چیزی٬ اتفاقی...یادت بندازه که کس خاصی نیستی! معمولی و با هزار عیب و نقص!  


چقدر آدمها شبیه شده ان...چقدر اتفاقهای مشابه ممکنه بیوفته برامون...!!!  

چقدر theme جدید موبایلمو دوست دارم...مخصوصا اون background مشکی رو که با رنگ صورتی کمرنگی روش نوشته: I AM SO HAPPY و اون آدمکی که فقط دو تا چشم داره و یه لبخند بزرگ...اونوقت وقتی که SMS میاد یا میخوام زنگ بزنم...یا بازی کنم یا...نگام میوفته به این جمله و...تلقین چیز خوبیه در کل! 

میدونی...به قسمت اعتقاد...دارم! قبلنا که مهندس میگفت: خانوم...سرنوشت...تقدیر هرکسی رو نوشتن رو پیشونیش...نمیشه باهاش جنگید...باهاش مخالف بودم! اما حالا شایدبه اون شدت مخالف نباشم! 

میدونی فلسفه زندگیت میتونه با کتابی با عنوان" استادان بسیار...زندگی های بسیار..."تغییر کنه؟! یه روزی که حسش بود مفصلا مینویسم در موردش!

تمام میشود روزی همه چیز...! 

واسه همین چه اهمیتی داره که اون مرد قبل از بیرون رفتن ده بار بگه همتون خرین...بی شعورین...و من نگاهش کنم بدون کمترین انگیزه ای برای جواب دادن...که اگه شقایق نمی گفت درست صحبت کنین لطفا...من حتی حوصله ی گفتن این جمله رو هم نداشتم...و نمی دونم چرا دوست دارم حق بدم بهش!... 

چرا گاهی بدبختیها انقدر یقه ی یکی رو میچسبه؟! خانوم دکتر شیف صبح چی کار کرده که مستحق همه ی این دردهاست..امروز گریه کرده بود که دعا کنین برام...خودم که هر چی خدا رو صدا میزنم گوش نمیده انگار...! 

احساس میکنم که همه موساییم و خدا خضر!...خدا کسی رو میبره...خدا مشکلی رو به کسی میده...خدا سکوت میکنه در برابر ظلم...و در مقابل چراهای بیشمار ما میگه: گفتم که { لن تستتیع معی صبرا}! 

اصلا به جهنم که کسی رو ناراحت کنیم...کسی رو برنجونیم! نمیشه که درست بشه همه چیز! میشه؟! 

خوب که دقت کنی..خوشی و خوشبختی هیچ جای این دنیای بیرون از ما وجود نداره...خوشی اون چیزیه که تو قلبمونه...مثل اینکه: خدای هر کس قد ایمان اوست...!