نمی دونم چرا...ولی مثل قبل دیگه دلم نمیخواد حسمو واسه هر اتفاقی که تو زندگیم میوفته اینجا بنویسم...شاید به خاطر اینه که با افزایش سن میزان محافظه کاری آدم هم افزایش پیدا میکنه!! 

تو شلوغی های این روزا٬ جای فرصت کوتاهی برای خلوت کردن با خودت و فکر کردن کمه...نمیدونم از اون دسته دلداری های بچه گونه اس و یا واقعا به این باور دارم که چیزی تغییر نخواهد کرد! هر چند از ظواهر پیداست که اطرافیان درست به چیزی عکس این معتقدند! 

تقویم روی میزم ۵ام شهریورو نشون میده...یادمه که اون روز داشتم میگفتم ۵ روز دیگه ۱۰ ام میشه و این فاصله ی ۵ روز به نظرم خیلی طولانی تر از اون چیزی بود که واقعا گذشت! بعد از این هم خیلی طولانی نخواهد بود... 

می ترسم که ظواهر...مراسم و خرید و خونه و این حرفها...دچار تکرارمون کنه...