من تنهام....تنهای تنها!!!!!

چند روز پیش معارف داشتیم؛ انقدر بحث قشنگی بود که تصمیم گرفتم بنویسمش...امیدوارم منظورمو از این نوشته متوجه بشین!....

 

انگیزه هر کس از انجام کارهای ارادی اش چیه؟

بحث از همین نقطه شروع شد...گفتیم کلاس معارفه دیگه !!! پروندیم...کمال...سعادت...

ولی هیچ کدوم از اینا نبود...یکی گفت منفعت شخصی! استاد گفت درسته آفرین!!!..

یه عده شروع کردن مخالفت:نه...پس گذشت و ایثارو...اینا چی؟

- اونا هم همینطور...بعضی منفعت ها معنویه بعضی هاشونم مادی...

میدونین چیه ما هممون تاجر به دنیا میاییم!!! همش در حال حساب کردنیم...حالا حساب کردناس که با هم فرق داره...همه منفعتشونو تو یه چیز نمیبینن!

ولی حتی اگه به پیامبرش نگاه کنیم بازم به خاطر خودش است تمام کارایی که انجام میده ...واسه اینه که از خدا میترسه...

ما هیچ کسی رو دوست نداریم...ما در حقیقت فقط و فقط خودمونو دوست داریم...تمام کسانی رو که ما دوست داریم یه جورایی یه نفعی بهمون میرسونن...

مانیاز داریم کسی رو دوست داشته باشیم؛ پس بازم به خاطر خودمون و نیازمونه این دوست داشتنمون...

مامانمون ...بابامون...خواهر برادرامون....زنو شوهر و بچمون...همشون رو دوست داریم چون خیلی کارا واسمون میکنن و اونا هم متقابلا ما رو همینطوری دوست دارن..

مادر ها خودخواه ترین آدم های روی زمینن!!! همه نیاز دارن که بچه داشته باشن...که مادر بشن...که محبت کنن و محبت ببینن...

اگه کار خوبی میکنیم ...اگه دست کسی رو میگیریم...واسه اینه که یه روزی هم اون دستمونو بگیره...

ما خیلی خودخواهیم...هممون...

و چقدر مردم پست و بی ارزشن وقتی واسه همشون یه وسیله ایم...وقتی میفهمیم همشون به خاطر نیازشونه که ما رو دوست دارن....

و اینجاست که میفهمیم خیلی تنهاییم...خیلی تنها...

توی همین نقطه است که میشه خودکشی کرد...میشه معتاد شد...میشه...

یا نه...میشه به کسی فکر کرد که اگه ما به خاطر نیازمون دوسش داریم...اون بی نیاز مطلقه...

اگه ما ازش کمک میخوایم...ما چیزی نیستیم در مقابلش که بخواهیم کمکش کنیم....

همینجاست که میفهمیم چقدر عاشقانه دوسش داریم و چه قدر عاشقانه دوسمون داره...

همینجاست که میفهمیم فقط اونو داریم...فقط!

حالا همین خدا که مهربون ترین و بهترین و بخشنده ترین موجوده...ازمون میخواد که در مقابل عشقی که بهمون داره ما هم عاشق مخلوقاتش باشیم...

اینجاست که مردم انقدر با ارزش میشن...چون حالا شدن وسیله ای واسه رسیدن تو به خدا...حالا از طریق اوناست که میتونی عشقتو ثابت کنی...

و همین جاست که پیامبر میشه رئوفترین و خوش اخلاق ترین مردمان!

چون به خدا رسیده و عاشق مخلوقاتشه...همین جاست که میبینیم حتی اگه بهش توهین هم بکنن بازم دوسشون داره...اون عاشق مردمه....

ما بهترین دوست رو داریم...بیاین فقط یه کمی از اون مقداری که اون دوسمون داره ما دوسش داشته باشیم...

بیاین حداقل تو نمازمون ...واسه چند دقیقه هم که شده...همه کس و همه چیزو بریزیم دور...

و فقط و فقط اونو ستایش کنیم...

یادمون نره...خیلی تنهاییم‌!!!!!!!!

نظرات 9 + ارسال نظر
میلاد چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 05:34 ب.ظ http://peechak.blogsky.com

انگار اینجا را می شناسم !

.
..
...

تو هم انگار آشنا میزنی!!!

امیر چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 05:42 ب.ظ http://pws.blogsky.com

سلام
وبلاگ خوبی دارید... با دیدی متفاوت تر از بقیه !
من با تبادل لینک موافقم ؛ اگر اجازه بدهید شما رو لینک بدهم ممنون می شوم ....

موفق باشی
--------------------------

خدا کند تو بیایی و صبح سر بزند
که بی ستاره ترین شب شب جدایی توست
بیا که دیدن رویت بهشت موعود است
بهشت آیتی از جلوه خدایی توست

باشه حتما ...خوشحال میشم

دریا پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:17 ب.ظ

وای که اینجا چقدر قشنگ شده ......من که نظرم و دادم ... می دونی که : هر گوشه یکی مستی ، بی همگان ، حدشو که بگیری .......

میدونی چیه؟! دست بلاگ اسکای درد نکنه!چون من کاری نکردم!!! در مورد نظرتم...مرسی!میخوای یه بار دیگه متنو بخوان ...هان؟!!!!:دی

بانو دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:26 ب.ظ

سلام خوبی ..اینجا چه خوشگل شده ..کلی گشتم تا آدرستو پیدا کردم ...موفق باشی ..

سایه چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:11 ب.ظ

خوب بیدی جیگر ! دلم تنگ شده واست

من که زودتر از لیست دوستات خط خورده بیدم جیگر!!!!! اونیکی نظرت نمیدونم چه بلایی به سرش اومد نوشته بودم...یکی منو از خواب بیدار کنه!!!!!

بارون یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:05 ب.ظ

از تنهایی درنیومدی؟

سایه یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:05 ب.ظ

هی هی هی ..
بله دیگه کسی که دکتربشه که ما رو در شان خودش نمی دونه... هی روزگاااااااااااااااااااار....

این که چیزی نیست...کسی که ازدواج کنه ما رو اصلا نمیشناسه!!!! :دی

خودم! چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:23 ب.ظ

پریا خانومی که نظر داده بود و اسمشم خیلی قشنگ بود...به طرز عجیبی نظرتون پاک شد...اگه دوست دارین یه بار دیگه بزنین....(البته امیدوارم این نوشته رو بخوانین!)

دکتر حیران جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ق.ظ http://confused.blogfa.com

داشتم آرشیو وبلاگتو میخوندم.منم این خاطره یادم مونده بود.قشنگ بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد