عید قربانی نفس!

تو زندگیم عبادت به این قشنگی ندیدم...هر قسمتش یه نماده...نمادی از چیزی که باید توی زندگیمون باشیم...

محرم میشیم...لبیک میگیم...برای پشت کردن به هر چی غیر از اونه...

سفید می پوشیم برای اینکه یادمون باشه که هیچ فرقی نیست بین تمام اون آدمایی که اونجا جمعن...یه جورایی یعنی : نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!

دیگه اجازه نداریم حتی پشه ای ...حتی مورچه ای را از قصد بکشیم و اذیت کنیم شاید برای اینکه یادمون باشه که جان هر موجود زنده ای ارزش داره...

حق نداریم خودمون را بزنیم یا حتی بخارونیم! مبادا به امانتی که خدا بهمون داده خیانتی بکنیم...

حق نداریم دروغ بگیم...غیبت کنیم...مسخره کنیم...برای اینکه تمرین انسان بودن کنیم...

حق نداریم تو آینه نگاه کنیم مبادا لحظه ای به این فکر کنیم که من بهترین موجود روی زمینم! مبادا که از بالا کسی را نگاه کنیم...مبادا که لحظه ای خودپرست باشیم...

حق نداریم عطر بزنیم تا یاد بگیریم که نه با چیزهای مادی که باید با اون چیزی که در دلمونه خوشبو باشیم

سنگ میزنیم برای اینکه که یاد بگیریم که نفسمونو هم با همین محکمی سنگ بزنیم...

هفت دور دور خانه ای می گردیم که نماد توحید است و وحدت...نماد عبادت های ابراهیم است و محمد(ص)...نماد یک دلی و یکپارچگی انسان هایی که گفتند: لا اله الا الله  محمد رسول الله...

و قربانی

به یاد ابراهیم که بعد از تمام آرزوهایش برای داشتن بچه ای مامور به بردن او به بیابانی شد...

به یاد ابراهیم که بعد از تمام سالهای جدایی از فرزندش...از پاره ی تنش...مامور به قربانی او شد...

به یاد ابراهیم که به معنای واقعی اطاعت کرد و اول نفسش را قربانی کرد...

به یاد اسماعیل که گفت راضیم به رضای او...

...کاش مسلمان واقعی بودیم...!

نظرات 2 + ارسال نظر
سحر یکشنبه 2 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:53 ب.ظ

خیلی قشنگ نوشتی ...

فدات شم...!چشات قشنگ میخونه!

سایه سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:18 ب.ظ

...
کاش بودیم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد