پر بغض جمعه های نا گزیر و بی صدام

خیلی خسته ام باورم کن دنیا زندون برام

میدونم هنوز اسیرم تو حصار لحظه ها

کاش میشد با یه اشاره تو آزاد میشدم

با تو ام که گفته بودی غصه ها تموم میشن

پس کجایی که بیایی منو بگیری از خودم

ناجی ترانه هام منو به واژه ها ببخش

این حقیرو به سخاوت شب و دعا ببخش


منو درگیر خودت کن تا جهانم زیرو رو شه

تا سکوت هر شب من با هجومت رو به رو شه

بی هوا بدون مقصد سمت طوفان تو می رم

منو درگیر خودت کن بلکه آرامش بگیرم....


یه عالمه حرف داشتم....اصولا تمام هفته رو به هزار تا چیز فکر می کنم تا تو وبلاگم بنویسم...بعد یا یادم میره یا پشیمون می شم یا همین که پای کامپیوتر می شینم حسش می ره! خلاصه که هیچوقت نمی تونم اون چیزی رو بنویسم که تو دلم یا احیانا تو مغزم ( اگه باشه!) می گذره...

۱ هفته آزادی از فردا شروع می شه...اولش فکر کردم خوبه ، زیاده! ولی وقتی مامان برنامه هایی را که برام ریخته بود شرح داد! دیدم نه خیلی کمه!!!

به خودم قول دادم این یه هفته رو حداقل بشینم عین آدم سنتور تمرین کنم . دیگه دارم شورشو درمیارم از بس بدون تمرین می رم سر کلاس!

رفتم تو سایت فیلم فجر نوشته کلیک کنید رو سینما برنامه فیلم ها بیاد هر چی کلیک می کنی چیزی نمیاره...جستجو می زنم « همیشه پای یک زن در میان است» هنگ می کنه! می زنم کمال تبریزی، می گه جستجو موفقیت آمیز نبود...! چه نیازی بود سایت بزنن؟!

راستی بارون نمایشنامه ی افرا را گیر آوردم...کلی ذوق کردم...

نظرات 2 + ارسال نظر
بارون شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:13 ب.ظ

لذت ببری...

دریا یکشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:28 ب.ظ

این پاراگراف یه عالمه حرف .... تا آخرش درباره منم شدید صادقه ...

خوشم میاد هممون کم داریم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد