با تمام وجود احساس خوشحالی می کنم از این که قیامتی وجود دارد... حقانیت بعضی آدمها و یا حرفها وگرنه هیچ جور دیگه ای ثابت نمی شود!
این حجم از افکار پوچ و مسخره نمی دونم چی جوری وارد ذهنم میشود و چی جوری جا خوش می کند و تجزیه تحلیل می شود و ....!
دنبال وسیله ای برای رهایی می گردم...امروز شاید فقط برای چند دقیقه پیداش کردم...اما بعدش به طور کاملا ناگهانی دوباره گم شد!
هوای بارونی این روزا حالمو خوب می کند... یک نفر میگه افسرده میشه...و من میگم تقریبا تمام سالو به امید اومدن پاییز و زمستون و باریدن برف و بارون می گذرونم!!
پنجشنبه امتحان دارم ... این دلیل می تونه راضیم کنه که یک کلاس فردا رو بیخیال شم و بشینم کمی درس بخوانم...
پ.ن: من بعضی وقتا یادم میره خودم باشم!!
پ.ن ۲: این هفته هم میگذرد!
سلام دوستم!
بارونو دوست ندارم! آخه باعث میشه غمو غصه هایی که خشکیده بودن دوباره خیس بخوره!!!!!!
اما این روزا آخه هیچی به خشکیدن نمیرسه!همه چی حتی جمله جمله ی درسامون هم غمه.
پس بذار بباره.به خاطر دل تو بباره.
سلام پریا جون من سامیارم ۲۳ سالمه از تهرانم می خوام باهات دوست شم
samyar64