حالم بهم میخوره از خودم وقتی لحظه لحظه ی رنج های غیر قابل تصور دختری آفریقایی رو از لابه لای ورقه های کتاب {گل صحرا} می بلعم...حالم بهم میخوره از این همه بی طاقتی و کم صبری...از این میزان نازک نارنجی بودن...! 

دریغ که زود کاسه ی صبرم لبریز میشه...دریغ!

نظرات 3 + ارسال نظر
بارون جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:00 ب.ظ

حالت بهم می خوره از اینکه هنوز انسان باقی موندی؟
که رنج دیگران غمگینت می کنه؟
از روزی بترس که کم طاقت نباشی. که این مسائل واست عادی بشه.

پریا شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ق.ظ

عزیزم منظورم این نبود...! داشتم خودمو با اون دختر مقایسه میکردم...در مقابل اون من واقعا یه دختر لوسم!

نقاب جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:28 ب.ظ http://negha.blogsky.com/

حرف ندارد...نوشته هایتان را می گویم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد