گرمای از این جنس رو دوست ندارم...از جنس آفتاب و تابستون و این روزای کش اومده منظورمه! اما عوضش عاشق گرمای زیر پتو و کنار شوفاژ و بخاری و آتیشم...! 

بدجور دلم هوس اومدن پاییز و زمستونو کرده...وای که چقدر دلم بارون و برف میخواد!...دلم میخواد پنجره اتاقمو باز کنم و عین دیوونه ها مست شم از صدای رعد و برق...انگار که آرومترین موسیقی دنیا رو دارم گوش میدم! زیر بارون راه برم و بدوم و سرماخوردگی و تب و مریضیو به جون بخرم ( هر چند که اصولا این اتفاق نمیوفته!) و تا خیس خیس نشدم رضایت ندم واسه زیر سقف رفتن! 

دلم میخواد هر چه زودتر تموم شه این بلاتکلیفی این روزا...که تابستون یعنی بلاتکلیفی انگار! حتی اگه از زمان مدرسه رفتنت چند دوره زمین شناسی گذشته باشه! دلم میخواد پاییز بیاد و کمی حداقل برنامه پیدا کنم و اونوقت تمام کلاسایی که اصولا آدمها میزارن واسه تابستون! برم ثبت نام کنم... 

دلم میخواد تنهایی پاشم برم یه کافه ای و تو آرامش ساختگیه اون یه قهوه بخورم و کتاب بخونم...یادم بره برای ساعتی که یه عالمه آدم زندگی میکنه تو اطرافم...! بعد بیام بیرون برم سینما و گلشیفته رو ببینم رو پرده که داره میخنده...حرف میزنه و گریه میکنه و برای هزارمین بار تو دلم یادآوری کنم که دوسش دارم! دلم صدای خسرو شکیبایی رو میخواد...!


 خیلی خوبه هی به خودت بگی حتما خیریه توش...! حتما حکمتی داره...! حتما...!


 میخوام لینک های دوستامو بزارم...حس و حالش نمیاد! نمیدونم چرا! احساس میکنم رابطه ام با آدمها به طرز وحشتناکی رو به افوله!

نظرات 7 + ارسال نظر
میثم چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ق.ظ http://kume-andishe.blogspot.com

این تابستون وقتی ماه رمضون میاد روش یه سینرژیسمی ناجور میده! یادم باشه به خدا بگم بابا خدا جون تداخل دارن این دوتا با هم حتی اگه پزشکتون نوشته باشه!

:)) آره موافقم چون تو ماه رمضون هم سیستم زندگی آدم عوض میشه کلا...تابستون هم باشه که...! البته از یه نظر خوبه اونم اینه که دوبار تو سال نمیشه این بلاتکلیفی!...اگه کار و زندگی هم نداشته باشی هم میتونی بگیری بخوابی!

فاطمه چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:25 ب.ظ

با اونجور گرمایی که گفتی منم موافقم و پاییز و زمستون هم از نوع ایرانیش منم دلم براش تنگ شده... اصلآ عجیب دیگه واسه من بارون یعنی پریا!!! اونشب بدجوری تو ذهنم حک شد...کلآ با همش موافقم کافه و تمومی تابستون...
خدا نکنه عزیزم

نوع غیر ایرانیش مگه فرق میکنه؟!
خب خدارو شکر یه چیزی باعث شد ما هی یادآوری شیم
اومدی با هم میریم کافه...

زهرا پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ق.ظ

تابستون یعنی سرشلوغی بی مزه و آفتاب تو مخ و گرمای گند و کارایی که هر کار می کنی پیش نمی ره و قرار های عقب افتاده ی همیشگیت و شمال اجباری تو این هوای گرم و شرجی و . . .! تازه آخرشم همه میگن تابستونه چرا این قدر غر می زنی :((
منم عاشق چلییک چیلیک لرزیدنم:ی
اگه تا حالا تنها سینما نرفتی حتما برو. اون وقته که می فهمی تا حالا اشتباه می کردی که تنها نمی رفتی!

منصوره جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ق.ظ

در مورد بلاتکلیفیه پایم اما در مورد گرما خورشید تنهایی تو کافه نشستن آمادم که بریم محضر واسه طلاق!هیچ تفاهمی نداریم!گرچه سرما از گرما بهتره اما هیچی بهتر از خورشید نیس!سرمای آفتابی!:)هیچ وقت حاضر نیستم یه فصل کمتر از چیزی که هس بشه!

زهرا جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ق.ظ

ولی اگر من بودم جای گرمای تابستون سرمای زمستون می ذاشتم. برفشم بیشتر می کردم!!!
همینه می گم تعادل ندارم دیگه:ی

خودم جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ

زهرا به خاطر هر قضیه دیگه ای تعادل نداشته باشی به خاطر این یه مورد داری!!
منصوره واسه آفتاب تو و مینا و مهسا و خونواده رو کلا باید طلاق بدم! قرار بذاریم دسته جمعی محضر!

شهره شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:12 ب.ظ

سلام بچه اره موافقم تابستون با ماه رمضون اصلا خوب نیست. رمضان آمد و رم از آنند همه...... مخصوصا اگه تابستون باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد