اینکه چی باعث شده که من این وقت صبح بیخیال خوابیدن بشم و بیام اینجا....حتی برای خودم  هم بسی جای سوال داره! 

اینا حرفهای هفته ی پیشه که پیش نیومد گفته شه! 

اگر روزی تصمیم به مهاجرت بگیرم یکی از دلیل های من رئیس بانک نزدیک خونمونه...و سوناتای آخرین مدلش و تنها نگرانیش تو زندگی یعنی ویزا نگرفتنشون برای سفر به فرانسه! تمام مدتی که داشت از بی اهمیت بودن دغدغه ای اندازه ی ۵ میلیون تومن صحبت میکرد٬ تمام مدتی که دو تحصیل کرده ی مملکت رو وایسونده بود برای چرت و پرت گفتن و احساس عقل کل بودن٬کردن! من بیزار بودم ازش و مدام با خودم تکرار میکردم که روزی از اینجا خواهم رفت٬ از جایی که برای دختر یک بازیگر به خاطر شهرتش خیلی بیشتر ارزش قائلند تا کرامت انسان! 


 

پیرمردی که تو کیوسک نگهبانی کارخونه نشسته می پرسه داروسازی؟ جواب منو که میشنوه میگه کارگرها رو تحویل بگیری ها...لبخند میزنم و میگم رو سر ما جا دارن  

وقتی دارم عرض حیاط رو برای رسیدن به ساختمون اصلی طی میکنم با خودم میگم خدا نیاره اون روز رو که درس خوندن من مایه ی فخر فروشی من باشه...نه یک بار نه دو بار...صد بار... 


 

جمله ی آزار دهنده ی دوران کودکی من این بوذ: 

«تو که ماشالا خانوم شدی چرا این کارو میکنی؟؟؟ اون بچه اس هنوز!!!!!» 

این رو به دختر ۷ ساله ای میگفتن که انتطار رفتار زن چهل ساله ای رو ازش داشتن و این در حالی است که من فقط ۳ سال از خواهرم بزرگتر بودم...! 

حالا عادت شده ادای خانوم بودن رو درآوردن...حالا جمله ی آزار دهنده رو خودم برای خودم تکرار میکنم...یک جور خودآزاری! محیط دوستانه تنها جایی است که اندکی از من انتظار خانوم بودن نمی رود حتی!


 

ما که این ته تهاییم...الکی نمی گما! کلی برهان دارم! شما رو قسم به عزیزهاتون...دعا یادتون نره این شبا

نظرات 16 + ارسال نظر
احسان شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ب.ظ

بازم مثه همیشه سلام

من میدونم و بجای تو بهشون افتخار میکنم، چه برسه به خودت....
;)

اگر آدم بخواد بخاطر حرفای صدمن یه غاز آدمای اطراف محل زندگیش، محل کارش، محل تحصیلش، محل تفریحش، محل تعلیمش، محل عبادتش، محل سیاحتش، محل عبور ومرورش ،محل خریدش، محل محله اش، ( ;) ) .... تصمیم به مهاجرت بگیره، باید حداقل روزی هزار دفعه و هر دفعه تصمیم به مهاجرت به دورترین محل ممکن بگیره، شاید به نا کجا آباد.

---------
دیروز رفته بودیم ختم دوتا بنده خدایی که پدر وپسر بودن(خدایشان بیامرزاد)، آخوندی که تو مراسم بود یه ضرب المثل قدیمی گفت که مفهومش همون درخت هرچه پر بارتر سر به زیر ترهِ خودمون بود و اون این بود که اگه کوزه ای که توش آب کم داشته باشه رو بگیری و باهاش بدویی ،در اثر برخورد اون آب کم با بدنه کوزه،صدای حاصله ،خیلی بلند خواهد بود.

-------
همیشه از اومدن روزی که آدم بخاطر انجام ندادن کارایی تو گذشته حسرت بخوره برحراسم.

(الان داد جوامع دکاتیری حافظ حقوق زبان شیرین پارسی همی بلند شود که آقا جون حراس نه هراس، ولی این قسمت دارای ایهام است)

در این باره هم ،خودم پایتم خاتون نگران نباش

------
و اما در باره قسمت آخر پست آخرت

خوشحال بودم که حداقل ماه رمضونیه، نماز صبحام قضا نمیشه،
خوشحال بودم که حداقل ماه رمضونیه احیا داره ،

رفتم احیا، نماز صبحم قضا شد
:(((
بازم کار خودته، منظورم همون دعاست.
اگه بازم با این وجود میخوای، دعاکنم، ولی میترسم که نتیجه عکس بده
;)

احسان شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 ب.ظ

عجب کامنتی بود

بیشتر مثله پست بود تا کامنت.
:)))))

اینطوری نمیشه باید یه وبلاگ دست و پا کنم.
:)))))

یا ایها الناس
ما رو هم تو این شبا از دعای خیر فراموش نکنیییییییییییییید

زهرا یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ق.ظ

تو اگه بخوای تو جمع ما ادای خانوما رو در بیاری تکرار می کنم ادای خانوم بودن . . .- چون می دونم برات سخته- خودمون پرتت می کنیم بیرون!!! یقین بدون:دی
ما که گربه سیاهه یم ولی باز با این حال چشم!! خودت خواستیا!!! تو هم اگه یادت موند ما رو دعا کن

زهرا یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:14 ق.ظ

اینجا حتی دیگه از منصوره هم خبری نیست:( شدیم من و احسان و یکی دوتا ناشناس و شناس هر از گاهی. . .

احسان یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:36 ق.ظ

به زهرا:

ای ول به این دوستا

خیالی نیست رفیق، خودمون تا آخرش خرابتیم....
(اسسسسسسسسسسسسسسسیرتم لوتییییی)
:)

بر گرفته از فیلمهای دهه پنجاه

منصوره یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ب.ظ

این وصله ها به ما نیمی چسبه رفقا! هستم! کلا چون در همه زمینه ها بی حوصلم اینجام حوصله حرفیدن ندارم! فقط می خونم!
بعدشم عقده ای شدم. هیشکی وبلاگ ما رو نمی خونه! زهرا شما که خودتم نویسنده ای چرا نمی نویسی؟! :(
همگی بشدت التماس ۲آ.
آقا احسان ما بشدت شما را می حمایتیم جهت تولید هرگونه وبلاگ مجله گروپ و ...

بانو سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ق.ظ

همه جا طوری شده که سخت شده زندگی و کنار اومدن با آدما به خاطر فخری که فقط یاد گرفتن بفروشنش به مردم ....پایدار باشی و التماس دعا دارم تو این شبا

احسان سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:38 ق.ظ

به منصوره:

منصوره خانوم چرا بی حوصله اید؟
وقتی یه خانومی بی حوصله باشه، اونم اونطوری که حتی نتونه بحرفه،(چون حرفیدن برای خانوما مثله نفس کشیدن ضروریه(اصلاح میکنیم، ضروری نه واجبه )) این یعنی پیشامدی فاجعه گونه پیش همی آمدستی.
:(

از خداوند عز وجل، در این شبهای رحمت و مغفرت آرزوی برطرف شدن بی حوصلهگیتون و بارش شادی بیش از حد بر زندگیتون و بر گشتن بی قید و شرط خنده بر چهره شما را خواستاریم.
اگه چیز دیگری هم مد نظرتون بود، بفرمایید که در لیست دعاها اضافه کنیم.
(لازم به ذکر است که درخواست کردن این دعاها، هیچگونه حقی را برای درخواست کننده بوجود نخواهد آورد .یعنی همون ما وسیله ایمِ خودمون، اجابتش با اون بالایی است)
تنها کاری که ما میتونیم انجام بدیم ، دعا کردنه اونم از ته دل .شاید مقبول افتد.

التماس دعای خیر از همه

منصوره چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ق.ظ

مرسی از دعا...
ماه رمضون تموم شه رخوتم برطرف می شه! :)

احسان شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:29 ق.ظ

سلام

می خواستم روز دارو، دارو سازی و داروساز رو به تمام دکاتیر دارو ساز تبریک بگم، با خودم گفتم چی کار کنم، دیدم بهترین راه اعلام عمومیه

واسه همین بود که تو پستای عزیزترین دوستم، یه کامنت برای اون و بقیه دوستان قرار دادم.

روزتون مبارک،
بخصوص
فاطمه عزیزم
زهرا خانم
منصوره خانم
آقا میثم
و بقیه دوستان
...
امید وارم که همیشه شاد باشید و پاینده و پیروز ، در پناه خدای رحمان و رحیم.


پیشاپیش هم عیدتون مبارک باشه
التماس دعا

خودم شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ق.ظ

ممنونممممممممممم عزیز دلمممممممممممممممم
مرسییییییییییییییی
همه ی این دعاها برای تو هم دوستم

منصوره شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ

مرسیییییییییییییییییییی واقعا مهندسسسسس! :)

احسان سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ب.ظ

به مناسبت حلول ماه شوال

عیدتون مبارک
همه اهالیه دارو، وبلاگ، دوستا، همکارا، بچه محلا،....


به قول شاعر که میگه
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت


:))

پاینده باشید و موفق همیشه همه جا همه وقت.

عیدتون مبارک

منصوره پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ب.ظ

عید شمام مبارک! اما جدی فکر اون وبلاگه باشین! :))
صاحاب وبلاگ کجایی بابا؟!!! عید توام مبارک

منصوره دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ق.ظ

سی پی ار کنه یکی این بچرو! کوشی؟

احسان دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ب.ظ

به منصوره:

میگم فکر کنم که اگه ما پست بذاریم و فاطمه بیاد کامنت بذاره ،هم برای اون بهتر باشه و هم برای ما.

:)))))

اینطوری همممممه خوشحال میشن!!!!

خوب شما یه موضوع پیشنهاد بدید تا ما در بارش پست قرار دهیم.
:))


ومن الله توفیق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد