مثل هر سال.. باز هم همه اون داستان هایی که میدونیم و حرفهایی که هزار بار شنیدیم...باز هم تکیه و علم و صدای حسین حسین...باز هم نذری و صف های طولانی از آدمهای رنگارنگ...باز هم صدای بلند نوحه ها و خنده های پنهانی دو دوست موقع راه رفتن کنار دسته ...باز هم صدای گریه پیرزنی و بلند شدن صدای «یا حسین»ش موقع دعا برای جوونا...  

باز هم گریه های پنهانی و اشکهایی که بی اختیار از گوشه چشم جاری میشه به خاطر مظلومت...بازهم خوشحالی دلی از آمدن مناسبتی برای دیدن دوباره غذا! باز هم حرف های تلنبار شده و سکوت های طولانی... 

باز هم انتظار فرج و ندونستن درستی این نوع از انتظار!

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:49 ب.ظ

احسان شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:07 ب.ظ

سلام:


با خودم فکر میکنم که چرا هر سال که جلوتر میریم، انقدر خلوص و بی ریایی کمتر میشه و جاشو به دو رویی و ریا میده؟

چند وقت پیش (تو دهه محرم)رفتم بیرون،
پسری رو دیدم که با ماشین آخرین مدلش اومده بود مثلا واسه عزا داری. ولی همش با ماشینش و با سرعت بسیار زیاد هی بالا و پایین میرفت،برای اینکه...
اونطرف یه ماشین دیگه اومده بود که سرنشیناش چندتا پسر جوون از اون مو سیخ سیخیا بودن که بازم صدای ضبطشون و پنجره های پایین و سینه زدن تو ماشینشون،برای اینکه...
بعد که سرمو چرخوندم دیدم دوتاپسر سوار موتور بودن و رو موتور سیستم گذاشته بودن و صدای نوحه ازش بلند بود و داشتن میرفتن،برای اینکه...
یه طرف دیگه چنتا دختر رو دیدم که طوری تیپ زده بودن که آدم و یاد عکسای دخترایی که تو کنسرتای اون وره آبی میرقصیدن مینداخت، اینا هم برای اینکه...
رفتیم یه دوری بزنیم، یه تکیه رو دیدیم که چنتا جوون جلوی درش واستاده بودن و داشتن سیگار میکشیدن، تو تکیه رو که نگاه کردن دیدم 10،15 تا جوون دیگه ولوشدن رو فرش و دارن تو سرو کله هم میزنن و بعضیاشونم دارن با موبایلاشون ور میرن...

بعد این صحنه ها رو با قبلنا مقایسه کردم،
اصلا حال خوبی نداشتم،
فقط اینطور میتونم خودم و قانع کنم که، حتما همشونو امام حسین راه داده و طلبیده، شاید واقعا با خلوص اومدن، شاید...
اینه که دیگه حال تکیه رفتن و عزاداری و .....


یا حسین، خودت کمک کن...

فقط میشه گفت
التماس دعا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد