اتفاقی که با گذشت زمان میوفته اینه که دایره آدم هات...دایره محیط اطرافت، جهانت، تعلقاتت...بزرگ وبزرگ تر میشه و هر روز در تقلایی وحشتناک باید خودت رو در این عظمت ثابت کنی و برعکس در دنیای کوچیک کودکانه نیازی به اثبات چیزی نیست... 

سعی میکنم تمرکز هر روزه بر خودم رو با چیزی مخدوش کنم...به آدمها نگاه میکنم و خودم رو جاشون میذارم..از زندگی هاشون داستانها می بافم و بقیه روز رو هم با کارهای معمول روزانه میگذرونم... در اصل فرار میکنم...از این توجه وسواس گونه به خودم و حالم ...از این استرس که بخشی از ناخودآگاه من شده...دلم میخواد که شکلی داشتند و حجمی و برمیداشتمشون و تو کیسه ای می انداختم. بعد از دره ی بلندی پرتشون میکردم به نا کجا آباد....بعد برمیگشتم و دراز میکشیدم روی خنکای لحاف تخت...و وقتی از خواب بلند میشدم دیگه چیزی برای فکر کردن نبود...من شاید آدم 10 سال پیش بودم...سبک...خیلی خیلی سبک تر از امروز...

نظرات 2 + ارسال نظر
منصوره سه‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 09:05 ب.ظ

بعضی وقتا لازمه اینکارو بکنی ! چرا که نه؟؟
من امروز خستگیامو مچاله کردم انداختم دور! حالا به روش خودم! در حدی بودم که شبا 4 - 5 ساعت می خوابیدم. یه خستگی مفرط میل به غذا نداشتم! و هر روز تو این هفته کارهای طولانی مسخره و فرسایشی! مچالش کردم انداختمش دور و الان خوبم و می تونم به بقیه هفتم ادامه بدم!
شما این جای خود گذشتنا رو بنویسی کتابه! بنویس تو جلسه کتاب بعدی می پرسم ازت :)))

احسان پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:36 ق.ظ

سلام

آدم بزرگا همیشه در حال جنگن با "خودشون" و "استرسهاشون" و در این کارزار اونی که شکست میخوره یه سرانجام تلخ در انتظارشه.
شکست خورده باید از بالای یه دره عمیق به ته دره فنا پرتاب بشه و قهرمان جاوید میمونه.

حالا آدما بسته به قدرت و جسارت و ارادشون میتونن برنده یا بازنده رو تعیین کنن،

"خودشون "

یا

"استرسهاشون".

عزیز دلم
با توجه به شناخت کاملی که از تو و ارادت و قدرتت دارم
بدون کوچکترین شکی میتونم پیروزیتو پیش چشمم مجسم کنم.

خسته نباشی دلاور،
مبارک باشه قهرمان!!!!

یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد